كتاب شريف مثنوى طاقديس (1)


 

نويسنده: عسكر ديرباز




 
بازگويى و زنده نمودن ياد، خاطره، آثار و تاليفات بزرگان و مشاهير دينى يكى از امور پسنديده در نظام مقدس جمهورى اسلامى است. اين كار اگر به‏منظور استفاده از دستاوردها و آثار آن بزرگان و بررسى كار ايشان و ادامه وتكميل راه صحيح‏شان باشد مزيد بر فايده بوده نوعى كمال و ترقى علمى و معنوى محسوب خواهد شد.
در اين راستا احياى دو شخصيت عاليقدر جهان اسلام در قرن 12 و 13 قمرى، يعنى حاج ملامحمدمهدى نراقى و فرزند گرامى‏اش حاج ملااحمد فاضل نراقى رحمه الله اهميت و جاى‏گاه خاص خود را دارد; زيرا اين دو شخصيت‏با عظمت، با توجه به وضعيت زمانه خود علاوه بر پاسخ‏گويى به آن نيازها، تاليفات و آثارى از خود به يادگار گذاشته‏اند كه به مرور اعصار مندرس نشده و هميشه مورد استفاده خواهد بود. اين‏دو عالم بزرگوار علاوه بر آثار فقهى و فلسفى در قسمت اخلاق و عرفان نيز آثارى داشته‏اند.
اين نوشته در صدد است‏به مصداق «بحر در كوزه‏» سيرى در كتاب مثنوى طاقديس داشته باشد. هدف آن‏است‏كه خواننده گرامى با خواندن اين نوشته تمايل و رغبت‏بيش‏ترى براى استقاده مداوم از آن كتاب داشته باشد و با فضاهاى مختلف آن آشنا گردد.
ترتيب مطالب اين نوشته به قرار ذيل است:
1. اشاره‏اى كوتاه به عظمت علمى و معنوى اين دو دانش‏مند فرزانه; 2. بحثى كوتاه در باره شعر و شعرا از نظر قرآن و روايات و تاثير ماندگار شعر خوب و فرهنگ ساز بودن آن; 3. مطلبى درباره موعظه و نقش آن در سازندگى جامعه مخصوصا در لباس شعر; 4. ارائه نمايه‏اى از صحنه‏ها و فضاهاى مختلف كتاب طاقديس همراه با تجزيه و تحليل مختصر; 5. يادآورى نكاتى كه در حواشى اشعار جالب توجه است.
شرح حال و فهرست تاليفات حال ملامحمدمهدى نراقى و فرزند گرامى‏اش حاج احمد فاضل نراقى كه از درخشان‏ترين چهره‏هاى دانش و معنويت در آسمان علم و اجتهاد و مرجعيت در نيمه دوم قرن 12 تا اواسط قرن 13 قمرى بوده‏اند در مآخذ و كتاب‏هاى زيادى بيان شده‏است.
صاحب كتاب اعلام الشيعه نوشته است: شيخ مولى احمد بن محمدمهدى بن ابى ذر نراقى كاشانى دانش‏مندى بزرگ و فقيهى نمونه و نويسنده‏اى با عظمت، متخصصى خبره و داراى موقعيتى نافذ بوده‏است. در سال 1185 يا 1186ق در نراق به دنيا آمده و زير سايه پدر عظيم‏الشان و بزرگ‏وارش كه استادش هم بوده پرورش يافته. پس از مدتى به عتبات مهاجرت نمود و در آن‏جا در درس مرحوم سيدمهدى بحرالعلوم و شيخ جعفر كاشف الغطا در نجف اشرف حاضر مى‏شده‏است. از محضر درس سيد مهدى شهرستانى و محمدباقر بهبهانى نيز در كربلاى معلا استفاده كرده و سپس به نراق مراجعت نموده; بعد از وفات پدر در سال 1209ق مرجعيت كبرا به او انتقال يافته; به‏گونه‏اى كه مردم از هر سمت‏به او رو نموده و او را بزرگ و مرجع خود قرار داده‏اند.
انسانى شايسته، متقى، خيرخواه نسبت‏به فقرا و ضعفا، مهربان و يارى كننده آن‏ها بوده‏است. شب يكشنبه 23 ربيع الثانى 1245 از دنيا رفته و جنازه مطهرش به نجف‏اشرف انتقال يافته و در كنار قبر پدرش زير سايه اميرالمؤمنين على عليه السلام به خاك سپرده شده است. (1)
خداوند متعال در قرآن كريم فرموده است: «و الشعراء يتبعهم الغاون . الم‏تر انهم فى كل واد يهيمون . و انهم يقولون مالا يفعلون . الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و ذكرو الله كثيرا و انتصروا من بعد ماظلموا وسيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون‏» ; و شاعران را گم‏راهان پيروى مى‏كنند آيا نديده‏اى كه آنان در هر وادى اى سرگردانند و آنانند كه چيزهايى مى‏گويند كه انجام نمى‏دهند مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و خدا را بسيار به ياد آورده و پس از آن‏كه مورد ستم قرار گرفته‏اند يارى خواسته‏اند. و كسانى كه ستم كرده‏اند به زودى خواهند دانست‏به‏كدام بازگشت‏گاه برخواهند گشت‏» (2)
در آيه نخست (آيه 224) فرموده است كه گم‏راهان از شاعران پيروى مى‏كنند، حتى به‏لحاظ ادبى آيه شريفه گوياى آن‏است كه به‏طور خاص اين گم‏راهان‏اند كه از شاعران پيروى مى‏كنند، ولى خوش‏بختانه به دنبالش وجه مطلب را بيان فرموده‏است كه شاعران در هر وادى‏اى سرگردانند و آن‏چه مى‏گويند خود عمل نمى‏كنند. با توجه به اين دو سب مى‏توان حالت تخصيص از آيه استفاده كرد كه اگر غير شعرا هم اين دو وضعيت را داشته باشند، گم‏راهان از آنان پيروى خواهند كرد و اگر شاعرانى اين‏دو وضعيت را نداشته باشند، غير گم‏راهان از آنان پيروى خواهند كرد. به علاوه استثنايى كه در آيه 227 وجود دارد مطلب را روشن‏تر مى‏كند كه شعرايى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده و بسيار به ياد خداوند باشند و از او يارى بخواهند مستثنا هستند. لذا نسبت‏به اين دسته از شعرا مذمتى استفاده نمى‏شود، بلكه استشعار به پيروى هم ممكن است داشته باشد.
از پيامبر عالى‏قدر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم نقل شده كه: «ان من الشعر لحكم‏» (3) اگر من به معنى بعض باشد; يعنى بعضى از شعرها حكمت‏آميز هستند. از امام صادق عليه السلام نقل شده: «ما قال فينا قائل بيت‏شعر حتى يؤيد بروح القدس; (4) كسانى كه درباره اهل بيت عصمت و طهارت شعرى سرايند مورد تاييد روح القدس هستند» .
از اين دو حديث‏شريف استفاده مى‏شود كه شعر مى‏تواند به‏لحاظ محتوا بسيار مفيد باشد، يعنى در وصف و مدح امامان معصوم عليهم السلام باشد يا حاوى نكته‏اى حكمت‏آميز. روشن است كه نيازى به بيان و تاييد وجه تاثيرگذارى شعر نيست. دانش‏مندان اسلامى و شعرا در اين باب سخن فراوان گفته‏اند، مثلا مرحوم مظفر درباره فوايد شعر فرموده‏اند:
شعر فايده‏هاى بى‏شمارى در زندگى اجتماعى دارد; با شعر مى‏توان درجايى كه مورد نياز باشد عواطف و احساسات را در مسير اهداف دينى و اجتماعى تحريك كرد و سپس هفت فايده براى شعر گفته‏اند مثل پرورش روحيه حماسى، برانگيختن عواطف انسانى، موعظه كردن و تهذيب نفس و..» . (5) .
درباره وجه تاثير ماندگار شعر مرحوم مظفر گفته است: ركن اساسى شعر تصوير و خيال‏پردازى و صحنه سازى است. مواجهه عادى با لغت‏ها تاثيرى معمولى دارد، ولى اگر مطلب و واقعيتى همراه با تشبيه، مجاز، استفاده و تصويرپردازى باشد تاثير ژرف و شگرف خواهد داشت، مخصوصا اگر همراه با وزن و قافيه و رديف مناسبى هم باشد. (6)
سرودن شعر علاوه بر تمرين و خواندن اشعار شعرا قريحه و ذوق و طبع شعر هم مى‏خواهد كه معمولا خدادادى است. در هر حال شعر يكى از ابزارهاى هنرى در خدمت عقايد صحيح و اخلاق والا است كه بزرگان دين ما از آن در جاى خود استفاده لازم را نموده‏اند.
مرحوم شيخ احمد نراقى نيز كتاب شريف مثنوى طاقديس را كه حاوى حدود 11500 بيت‏شعر است‏سروده و از خود به يادگار گذاشته‏اند.
در قرآن كريم بارها سخن از موعظه و تاثير آن به ميان آمده است. كه به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود. خداوند متعال فرموده‏است: «يا ايها الناس قد جاءتكم موعظة من ربكم وشفاء لما فى الصدور و هدى و رحمة للمؤمنين‏» (7) ; اى مردم به يقين براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى و درمانى براى آن‏چه در سينه‏هاست و رهنمود و رحمتى براى گروندگان (به خدا) آمده است‏» .
هم‏چنين فرموده است: «و لقد انزلنا اليكم آيات مبينات و مثلا من الذين خلوا من قبلكم و موعظة للمتقين‏» (8) ; و قطعا به سوى شما آياتى روشن‏گر و خبرى از كسانى كه پيش از شما روزگار به سر برده‏اند و موعظه‏اى براى اهل تقوا فرود آورده‏ايم‏» .
ظاهرا در آيه نخست، قرآن كريم نيز مصداقى از موعظه محسوب شده‏است و همين در قدر و عظمت موعظه بس است و در ادامه اين آيه، موعظه به عنوان درمان دردهاى سينه و رهنمود و رحمتى براى مؤمنان معرفى شده، گر چه اين صفات از خصايص قرآن كريم است، ولى همين قرآن وقتى مصداق كامل موعظه باشد پس موعظه مى‏تواند چنين شمول و كارآيى داشته باشد.
و در آيه دوم نيز قرآن به ويژگى موعظه كننده توصيف شده‏است. جالب آن‏كه در آية اول خطاب به عموم مردم و مخاطب آيه دوم متقين هستند. شايد يك وجه آن اين باشد كه در آيه نخست، قرآن كريم مصداق كامل موعظه معرفى شده و قرآن براى هدايت عموم مردم در تمام زمان‏ها و مكان‏ها نازل شده است، ولى در آيه دوم آيات مبينات و سرگذشت پيشينيان مد نظر بوده و اين دو را موعظه‏اى براى صاحبان تقوا قرار داده است.
از على عليه السلام نقل شده: «احى قلبك بالموعظة، بالمواعظ تتجلى الغفلة، ثمرة المواعظ الانتباه‏» . (9) در اين جملات شريف چند اثر براى موعظه ذكر شده مثل زنده شدن دل‏ها، از بين رفتن غفلت و بيدار شدن و آگاهى. از امام كاظم عليه السلام نقل شده‏است: «خذ موعظتك من الدهر راهله‏» (10) به هر تقدير از ائمه عليهم السلام فرمايشات زيادى در باب موعظه ذكر شده كه برخى از آن‏ها عبارت‏اند از: «كفى بالموت واعظا» ، «العاقل من وعظته التجارب‏» ، «فى كل نظر عبرة و فى كل تجربة موعظة‏» . (11)
با تامل در اين فرمايشات استفاده مى‏شود كه مؤمن و عاقل بايد چشم و دل عبرت‏بين داشته و سرسرى و غافل از كنار امور و وقايع نگذرد و از روزگار و تحولات آن عبرت بگيرد.
لفظ طاقديس: به معنى طاق مانند است وديس، يعنى مانند. گويا اشعار كتاب مانند سقفى ذهن و دل انسان را احاطه مى‏كند. كتاب در دو بخش ارائه شده با عنوان «صفه‏» به معنى ايوان، شاه‏نشين و خانه تابستانى سقف‏دار. صفه اول در 152 صفحه و صفه دوم در 231 صفحه. گرچه ايشان در اشعار پايانى صفه اول متذكر شده كه اشعار در چهار صفه ارائه خواهد شد، (12) ولى به ارائه صفه سوم و چهارم موفق نشده‏اند.
در معرفى اجمالى اين كتاب شريف گفته شده است: «منظومه گهربارى است‏شامل مواعظ عارفانه و روحانى، مشحون از پند و اندرزهاى حكيمانه و اخلاقى، آميخته به لطايف و ظرايف ادبى كه با زبان شعر و ادب آراسته گشته تا بسيارى از احكام و اوامر الهى و فصولى از مبانى اصول و فروع دين مبين اسلام را با بيانى ساده، قابل فهم و درك خاص و عام آشكار سازد محتويات آن به وسيله بيانى رسا و شيرين آهنگى جاذب و دل‏نشين راه و رسم نيك‏بختى بشر را در صحنه‏هاى گيتى تا وصول به سعادت جاودانى نشان مى‏دهد» . (13)
بخش‏هاى مختلف كتاب طاقديس
در يك نگاه مى‏توان بخش‏هاى زير را در اين كتاب تميز داد:

الف) مناجات و راز و نياز با پروردگار:
 

اين مناجات و تضرع‏ها با سوز و گداز فراوان همراه بوده و مشحون از اظهار عجز و ناتوانى و طلب عنايت و توجه خاص خداوند متعال است. به‏علاوه بيش‏تر مناجات‏ها با مطالب قبل و بعد تناسب دارد، مثلا به تناسب طرح شدن قصه ابرهه و حضرت عبدالمطلب مرحوم نراقى اين چنين سرده‏اند:
اى خدا اين خانه را خود ساختى
خود در و ديوار آن پرداختى
اين كجا باشد روا اى ذوالمنن
خانه يزدان مقام اهرمن
يك نظر در كار اين ويرانه كن
دشمن خود را برون زين خانه كن
دشمن اندر خانه مپسند و كس
خانه را ويرانه ببينند و كس
خاصه صاحبخانه‏اى چون تو جليل
هر جليلى با جليل تو ذليل
خانه هر كس ز تو آباد شد
خانه خود را ببين برباد شد (14)
در ادامه بعضى از مناجات‏ها، استغاثه و توسل به ذيل عنايت امام عصر - روحى له الفدا - نيز شده‏است‏به عنوان نمونه:
اى امير كاروان واپسين
اى وجودت لنگر چرخ و زمين
اى دليل راه هر گم كرده راه
بى پناهان جهان را تو پناه
اى شبان مهربان بنگر به دشت
يك بز لاغر جدا از گله گشت
دور او بگرفته گرگان بيشمار
حمله بروى آورند از هر كنار
رحمتى كن اى شبان مهربان
اين بز لاغر ز گرگان وارهان
اى امين حق شه دنياو دين
اى تو خيرالمرسلين را جانشين (15)
هم‏چنين در پايان مناجاتى ديگر اين چنين در مورد امام زمان (عج) سروده است:
چارده خورشيد گردون شرف
چارده بدر منير بى كلف
اولين شان آن مهين و خشور بود
كز جبين او فروزان نور بود
آخرين‏شان مركز دنيا و دين
هم امان خلق و خالق را امين
ساقى اين دوره آخر زمان
باقى از بهر بقاى كن فكان
مايه‏ام عجز و اميدم بس دراز
تكيه گاهم رحمتت اى بى‏نياز
تحفه‏ام توحيد و خاصانم پناه
از چه مى‏ترسم دگر اى پادشاه
آه و واويلاه ترسانم ز خود
همچو شاخ بيد لرزانم زخود (16)
به هر حال تمامى مناجات‏ها مشحون از توحيد ناب و خالص، ابراز و اظهار عجز و بندگى و هيچ بودن و تقصير و قصور از بندگى و طلب مغفرت و عنايت‏خاصى از پروردگار است.

پي نوشت ها :
 

1) الكرام البررة، جزء دوم، ص 116.
2) شعرا (26) آيه 224- 227.
3) مجلسى، بحارالانوار، ج 79، ص 490.
4) همان، ص 291.
5) محمدرضا مظفر، المنطق (انتشارات فيروز آبادى) ص 405- 406.
6) همان، ص 406- 407.
7) يس (36) آيه 57.
8) نور (24) آيه 34.
9) غرر الحكم.
10) مجلسى، همان، ج 78، ص 306.
11) ميزان الحكمة، ماده وعظ.
12) ملااحمد نراقى، مثنوى طاقديس (چاپ دوم: تهران، انتشارات اميركبير، 1362) ص 178.
13) همان، پيش‏گفتار، ص 5.
14) همان، ص 156- 158.
15) همان، ص 208- 209.
16) همان، ص 281- 282.
 

منبع:www.naraqi.com